به گزارش مشرق به نقل از ندای انقلاب، علیرضا کریمی کارشناس امور بین الملل در یادداشتی نوشت: یکی
از مفاهیمی که رئیسجمهوری جدید و وزیر خارجه وی در نطقها و نوشتار خود
بر آن تاکید ورزیدهاند نفی بازی با حاصل جمع صفر است. این مفهوم یکی از
مفاهیم پرکاربرد در دانش روابط بینالملل است که بدیهی است مخاطب عام کمتر
آن را شنیده و چندان با آن آشنا نیست.
در این نوشتار کوتاه تلاش میشود مفهوم فوقالذکر به شکل ساده و موجز تشریح گردیده و افکار عمومی با آن آشنا شود. البته بدیهی است که معنای علمی این مفهوم در چارچوب نظریههای روابط بینالملل بسیار دقیق بوده و در کتب تخصصی به آن پرداخته شده است.
* واقعگرایی، نظریه غالب روابط بینالملل
هر دانشپژوهی که به تازگی با نظریهها در روابط بینالملل آشنا میشود چارهای ندارد جز آنکه با واقعگرایی آغاز کند. این نظریه دیرپاترین نظریه در روابط بینالملل است که سابقه آن به یونان باستان میرسد. «توسیدید»، مورخ جنگهای پلوپنزی یکی از قدیمیترین چهرههای واقعگراست.
پس از رنسانس واقعگرایی از اندیشههای کسانی چون «توماس هابز» و «نیکولو ماکیاولی» هم بهره برد و به شکل سنتی خود با «مورگنتا» به تکامل رسید. نظریات نوواقعگرایانه هم با "کنث والتز" آغاز شدند و همچنان طرحهای جدیدی از آنها ارائه میشود.
مفهوم بازی با حاصل جمع صفر پس از رنسانس به نظریه واقعگرایی پیوست و حتی نوواقعگرایانی چون والتز هم به آن باور داشتند. این مفهوم مدیون یک قانون در فیزیک است که میگوید «میزان انرژی در کائنات ثابت است، انواع انرژی به هم تبدیل میشوند اما هرگز از بین نمیروند.»
به این ترتیب واقعگرایان باور دارند که میزان قدرت در کل ساختار نظام بینالمللی، مقداری ثابت است که از بازیگری به بازیگر دیگر منتقل میشود اما چیزی به مجموع آن اضافه نمیشود. بازیگران اصلی از نظر واقعگرایان دولتها هستند و بنابراین وقتی در یک تعامل بینالمللی به قدرت یک دولت افزوده میشود قطعا از قدرت یک پا چند دولت دیگر کاسته شده است.
* یک مثال ساده
صحنه یک بازی کودکانه را در نظر بگیرد. در این صحنه فرضی، ۱۰ توپ وجود دارد که چند کودک بر سر تصاحب آنها با هم در رقابت هستند. هر بار که یکی از کودکان توپی را از کودک دیگر میرباید نمره کودک پیروز «مثبت یک» و نمره کودک بازنده «منفی یک» است. حاصل جمع ریاضی مثبت یک و منفی یک صفر است. این همان مفهوم بازی با حاصل جمع صفر است. در این عرصه هیچ توپ جدیدی اضافه نمیشود و همان توپهایی موجود تنها جابجا میشوند.
* قدرت همان توپ بازی کودکانه است
از نظر واقعگرایانه دولتها در عرصه بینالملل کارکردی شبیه به کودکان فوق دارند و توپ هم نماد قدرت است. هر دولتی بالذات به دنبال قدرت با هدف تضمین بقا است و چون میزان کل قدرت ثابت است، هر دولتی قدرت خود را افزایش دهد دیگران به همان نسبت قدرت خود را از دست میدهند. قدرت اصولا یک مفهوم نسبی است و قدرت هر بازیگر در نسبت با دیگر بازیگران تعریف میشود.
در نگاه واقعگرایان منافع هم نسبی هستند. هر بازیگری در تعامل با دیگر بازیگران بیش از آنکه دغدغه میزان سود خود را داشته باشند دغدغه آن را دارد که دیگر بازیگران سود بیشتری نبرند. با چنین رویکردی بازی برد- برد معنی ندارد و یک سر هر بازی بینالمللی برد و سر دیگر آن باخت است.
جالب است مخاطبان محترم توجه کنند که این نظریه هنوز محبوبترین نظریه در روابط بینالملل است و بسیارند سیاستمدارانی که در انگارههای خود همچنان به آن باور دارند. هنوز لیبرالها، نولیبرالها و سازهانگاران در مقایسه با واقعگرایان در اقلیت به سر میبرند.
* بازی با حاصل جمع صفر در مسئله هستهای ایران
بدون هیچ تردیدی میتوان گفت بازیگری که با دیدگاه فوقالذکر به برنامه هستهای ایران مینگرد رژیم صهیونیستی است. هر پیشرفتی در این برنامه از منظر تلآویو به مثابه پسرفت اسرائیل است.
هر سانتریفیوژی که در ایران آغاز به چرخش میکند تیم سیاست خارجی نتانیاهو احساس میکند یکی از همان توپها را که قبلا به آن اشاره شد از دست داده است؛ بنابراین کودک درون نتانیاهو از هر ابزاری استفاده میکند تا توپهای بیشتری از دست ندهد حتی اگر این ابزار کشیدن نقاشی کودکانه در مجمع عمومی سازمان ملل باشد! بمبی که نتانیاهو آن روز با خود به مجمع عمومی آورد بیشباهت به بمبهای «دالتونها» در کارتون «لوک خوششانس» نبود.
در این نوشتار کوتاه تلاش میشود مفهوم فوقالذکر به شکل ساده و موجز تشریح گردیده و افکار عمومی با آن آشنا شود. البته بدیهی است که معنای علمی این مفهوم در چارچوب نظریههای روابط بینالملل بسیار دقیق بوده و در کتب تخصصی به آن پرداخته شده است.
* واقعگرایی، نظریه غالب روابط بینالملل
هر دانشپژوهی که به تازگی با نظریهها در روابط بینالملل آشنا میشود چارهای ندارد جز آنکه با واقعگرایی آغاز کند. این نظریه دیرپاترین نظریه در روابط بینالملل است که سابقه آن به یونان باستان میرسد. «توسیدید»، مورخ جنگهای پلوپنزی یکی از قدیمیترین چهرههای واقعگراست.
پس از رنسانس واقعگرایی از اندیشههای کسانی چون «توماس هابز» و «نیکولو ماکیاولی» هم بهره برد و به شکل سنتی خود با «مورگنتا» به تکامل رسید. نظریات نوواقعگرایانه هم با "کنث والتز" آغاز شدند و همچنان طرحهای جدیدی از آنها ارائه میشود.
مفهوم بازی با حاصل جمع صفر پس از رنسانس به نظریه واقعگرایی پیوست و حتی نوواقعگرایانی چون والتز هم به آن باور داشتند. این مفهوم مدیون یک قانون در فیزیک است که میگوید «میزان انرژی در کائنات ثابت است، انواع انرژی به هم تبدیل میشوند اما هرگز از بین نمیروند.»
به این ترتیب واقعگرایان باور دارند که میزان قدرت در کل ساختار نظام بینالمللی، مقداری ثابت است که از بازیگری به بازیگر دیگر منتقل میشود اما چیزی به مجموع آن اضافه نمیشود. بازیگران اصلی از نظر واقعگرایان دولتها هستند و بنابراین وقتی در یک تعامل بینالمللی به قدرت یک دولت افزوده میشود قطعا از قدرت یک پا چند دولت دیگر کاسته شده است.
* یک مثال ساده
صحنه یک بازی کودکانه را در نظر بگیرد. در این صحنه فرضی، ۱۰ توپ وجود دارد که چند کودک بر سر تصاحب آنها با هم در رقابت هستند. هر بار که یکی از کودکان توپی را از کودک دیگر میرباید نمره کودک پیروز «مثبت یک» و نمره کودک بازنده «منفی یک» است. حاصل جمع ریاضی مثبت یک و منفی یک صفر است. این همان مفهوم بازی با حاصل جمع صفر است. در این عرصه هیچ توپ جدیدی اضافه نمیشود و همان توپهایی موجود تنها جابجا میشوند.
* قدرت همان توپ بازی کودکانه است
از نظر واقعگرایانه دولتها در عرصه بینالملل کارکردی شبیه به کودکان فوق دارند و توپ هم نماد قدرت است. هر دولتی بالذات به دنبال قدرت با هدف تضمین بقا است و چون میزان کل قدرت ثابت است، هر دولتی قدرت خود را افزایش دهد دیگران به همان نسبت قدرت خود را از دست میدهند. قدرت اصولا یک مفهوم نسبی است و قدرت هر بازیگر در نسبت با دیگر بازیگران تعریف میشود.
در نگاه واقعگرایان منافع هم نسبی هستند. هر بازیگری در تعامل با دیگر بازیگران بیش از آنکه دغدغه میزان سود خود را داشته باشند دغدغه آن را دارد که دیگر بازیگران سود بیشتری نبرند. با چنین رویکردی بازی برد- برد معنی ندارد و یک سر هر بازی بینالمللی برد و سر دیگر آن باخت است.
جالب است مخاطبان محترم توجه کنند که این نظریه هنوز محبوبترین نظریه در روابط بینالملل است و بسیارند سیاستمدارانی که در انگارههای خود همچنان به آن باور دارند. هنوز لیبرالها، نولیبرالها و سازهانگاران در مقایسه با واقعگرایان در اقلیت به سر میبرند.
* بازی با حاصل جمع صفر در مسئله هستهای ایران
بدون هیچ تردیدی میتوان گفت بازیگری که با دیدگاه فوقالذکر به برنامه هستهای ایران مینگرد رژیم صهیونیستی است. هر پیشرفتی در این برنامه از منظر تلآویو به مثابه پسرفت اسرائیل است.
هر سانتریفیوژی که در ایران آغاز به چرخش میکند تیم سیاست خارجی نتانیاهو احساس میکند یکی از همان توپها را که قبلا به آن اشاره شد از دست داده است؛ بنابراین کودک درون نتانیاهو از هر ابزاری استفاده میکند تا توپهای بیشتری از دست ندهد حتی اگر این ابزار کشیدن نقاشی کودکانه در مجمع عمومی سازمان ملل باشد! بمبی که نتانیاهو آن روز با خود به مجمع عمومی آورد بیشباهت به بمبهای «دالتونها» در کارتون «لوک خوششانس» نبود.
تا
وقتی که دیدگاه اسرائیل برطرف غربی مذاکرهکننده با ایران حاکم است تردید
نباید کرد که دیدگاه حاکم همان دیدگاه بازی باحاصل جمع صفر است. باید دید
آیا واشنگتن از این دیدگاه عبور میکند یا نه؟